- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
دردل صحرا گلم بیپیروهن افتاده است جسم صد چاک حسینم بیکفن افتاده است زینت دوش نـبی! بـاور نـدارم اینچـنین زیر کوهی تیغ و نیزه پاره تن افتاده است کاش تنها جای تیر و تیغ بود و نیـزهها جـام سم اسبها روی بـدن افـتاده است غیرتی خیز و نگاهی کن به حال خواهرت بعد تو چشم حرامیها به من افتاده است یک طرف شمر و سنان و یک طرف هم حرمله خواهرت گیر دو سه تا بد دهن افتاده است ای زمـین کـربـلا من میروم امـا بدان روی خاکت کشتهای دور از وطن افتاده است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با حضرت زینب سلام الله علیها
دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار نیزهها را، تیغها را، تیرها را بر ندار ریشههاشان در دلی خون است میدانی خودت از ستاره زخمم افزون است میدانی خودت زخـمها آیـات قـرآنـنـد تـفـسـیـرش مـنم خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم آی صحرا گرد طوفان دیدۀ دریا شناس ای پیـمـبر زادۀ دریـا دل مـولا شـنـاس نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو هر چه میگردم در اینجا نیست مردی مثل تو عشق یک دنیا پریشانی و حیرانی نیست؟ آنچه من میدانم وخود نیز میدانی نیست؟ بعد از این سیلاب عالمگیر کشتیبان تویی ساحل آرامشی تو، نوح این طوفان تویی اشکها پیـغـمـبران سـوز آه کـیـسـتـنـد یوسف افـتاده در اعـماق چاه کیـستـند؟ غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها کـودکـان تـشـنـۀ من در پـنـاه کـیـستـند خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است این بنی افلاکیان خورشید و ماه کیستند رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست جای دستت بر سر هر غنچۀ این باغ هست بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است گاه گاهی نغمهای از نینوا خواهی شنید صوت قرآن مرا از نیزهها خواهی شنید بـا تـمـام داغهـایـت آشـنــایـم مـیکـنـی از حرم تا قتلگاه از بس صدایم میکنی در سفـر از کـربـلا تا شام تنها نـیـستی میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی مـانـده حـالا از اذان آخرم در قـتـلـگـاه اشـهــد أنّ عـلـی اکـبـرم در قــتـلـگــاه در مـدیـنـه داغهـای بیـکـرانی داشـتـیم »یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم« بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو با خودت دشتی پر از اندوه بردار و برو گفت زینب بس که داغت را نظاره کردهام مـثـنوی مرثـیـهها را چـارپـاره کردهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
کربلا در خاطراتم خون و خنجر ماند و بس یک دلِ آشفته و صد داغِ دلبر ماند و بس از کـنـارِ قـتـلگه وقـتی عـبـورم دادهاند دیدهام دشتی پُر از گلهای پرپر ماند و بس
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
ظهـر روز واقـعه دیدم که جانم میرود جان به کف سمت عدو سرو روانم میرود سرو من سرمست بود و سر سپرد و جان فشاند سرفراز از وادی نی سایهسارم میرود خیمههای شعلهور تکـرار دیوار و درند باغ ما آتش گرفت و باغبان هم میرود داغ دیدم پشت داغ و صبر کردم پشت صبر عمر من همگـام با اندوه و ماتم میرود جان من بر نیزه و جـسمم میان کاروان من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود روی همچون ماه تو خونین و خاکآلوده است؟ یا منم اینجا که نـور از دیدگـانم میرود جـسـم پاکـت مانـده جا در آسـتان نـیـنوا زین جـدایی تا مدیـنه سوز آهـم میرود باز میگردم به سویت وعده ما اربعـین گرچه با این اربعین عمر گرانم میرود
: امتیاز
|
مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا
کاروان میرود و داغ به حنجـر دارد سـاربان بر سـر نی، لالۀ پـرپـر دارد آیه در آیه قرائت شده جسمی که به تن کهـنه پیـراهـنی از سورۀ کـوثـر دارد سینه سنگین شده در گودی مقتل ای وای خنجری سمت گلو، شمر چه در سر دارد! این غریبی که چنین زیر سم اسبان است زینت دوش نـبی بود؟ که بـاور دارد؟ بر پـریشانی گـیـسوی تو میزد شـانه گرچه بر جان و تنش زخم، مکرر دارد بارها کرده سوال عـمه، عـمو عـباسم خبر از سوختن خـیمه و معجـر دارد؟ مشک را بر لب عطشان گره زد، آه نشد چه کسی ساقی بیدست به لشکر دارد!؟
: امتیاز
|
مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا
روی زمین افـتادی و بال و پرت رفت نا بـاورانه نـیـزه در نـیـزه سرت رفت تـو زینت دوش نـبی بودی ولی حـیـف خوردی زمین و زیر مرکب پیکرت رفت عـمامه و خُـود و سـپر، شـمـشیر، حتی در آن هـیـاهـو یـادگـار مــادرت رفـت ترکیب انگـشـتان دستانت به هم خورد وقتی به دست دشمنان انگـشترت رفت بـاور نـدارم قــسـمـتـی از مـقـتـلـت را باور ندارم که اسارت خـواهرت رفت دیگر چرا در آن بیـابان پیکـرت ماند؟ خاکم به سر بر نیزه رأس اطهرت رفت حالا که نزدیک فـراتی...با خـبر باش! از کـربلا لب تـشنه آخر دخـترت رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
نـیـرو نـمـانـده است بـه بـازو بـرادرم تــا نــیــزههـای در بــدنـت را درآورم ای عمر من چگونه تنت اینچـنین شده بالا بلـنـد قـامـت تو چـون نـگـیـن شده با تـیـغ و تـیـر پیـرهـنـت ریز ریز شد از نـعـلهـای تـازه تنت ریـز ریـز شد ای پارهپاره تن به زمین ریختی حسین از دستهای من به زمین ریختی حسین یک لحظه قلب من متحیر شد و شکست بردنـد نیـزهها بـدنت را به روی دست دسـتی سـیـاه پیـرهـنت را ربوده است هر نیزه قسمتی ز تنت را ربوده است نـشناخـتم اگر که تو را حق بده حسین آه ای مـرمـلٌ بـدمـا حـق بـده حـسـیــن چون چاره نیست از بدنت دور میشوم بـا تـازیــانـههـا ز تـنـت دور مـیشـوم زخمیترین بدن به که بسپارمت حسین؟ تنهـاترین من به که بـسپارمت حـسین؟ از لحظهای که گرگ صفتها رها شدند خـلـخـالهـا روانــۀ بــازارهـا شــدنــد غـربت ببین چـگـونه سفر میبرد مرا فـریـادهای حـرمـلـه سـر میبـرد مـرا
: امتیاز
|
زبانحال دختر سیدالشهدا علیهالسلام در خروج از کربلا
ما را نـمانـده است دگر وقت گـفـتگـو تا درد خویش با تو بگـوئـیم مو به مو از خار، گرچه گِرد حرم پاک کردهای تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو خون، گوشوارهها زده بر گـوشهایمان صد بغض مانده جای گـلـوبند در گـلو تنـهـا گـذاشـتـیـم تـنـت را و مـیرویـم اما سـر تو هـمـسفـر ماست کـو به کو بیتـاب نیـسـتیم... خـداحـافـظت پـدر! بیآب نیـسـتـیم ...خـداحـافـظت عـمـو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
روزگـار خوشم ای یار نظر شد دیدی باز هم زینب تو خون به جگر شد دیدی سر و سامان مرا دست به دستش کردند کـیـسۀ لشگـر کـوفه پُـر سر شد دیـدی یک نفر گفت بریزید و غـنیمت ببرید خـیمۀ سوخـتهام زیر و زبـر شد دیدی مثل شال کمرت خـیمۀ من غـارت شد دور تا دور من و تو چه خبر شد دیدی بعد یک عمر قیام شب من ریخت بهم مشـکـل نـافـلـهام درد کـمـر شد دیـدی خـیـز بر نـاقـۀ عـریـان بـبـرندم کـوفه بیتو ای هـمسفرم وقت سفر شد دیدی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
هر طرفی که میروم در سرمن هوای تو هست ضیاء دیدهام رأس ز تن جدای تو پیکر پاره پارهات نقـش زمین رها شده زینت دوش مصطفی این نبود سزای تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
ای سر بریده بال و پرم را نگـاه کن داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن پا شـو کمک بده که سـوار شتـر شوم نا محـرمـان دور و بـرم را نگـاه کن با شمر و حرمله طرف کوفه میروم برخـیز هـمسـفـر سـفـرم را نگاه کن رفـتـم پـی لـبـاس تـو امـا مـرا زدنـد بر روی گـونههـام ورم را نگـاه کن عباس را بگو که زمین خورد زینیت حـالا کــبـودی کـمـرم را نـگـاه کـن ای آفـتـاب کـم به تـن دلـبـرم بـتـاب! ای آفـتـاب چـشـم تـرم را نگـاه کـن!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در خروج از کربلا
حال که ای هـمسـفـر، بیتو سفـر میکنم زاد ره خـویش را، خـون جـگـر میکـنم تـیره کـنم صبـح را، شعـلـه زنم شـام را ز آنکه شب خویش را، بیتو سحر میکنم بیکفن و چاک چاک پیکر تو نقش خاک چاک بـدل میزنـم خـاک به سر میکـنم من که ز آغـاز عـمر بیتو نکردم سفـر خیز و نگه کن ببـیـن با که سفـر میکنم هر قـدمـم میزنـنـد، نـام تـو را مـیبـرم هر طرفـم میکـشنـد، بر تو نظـر میکنم هر خطر آید به پیش، بر دل و جان میخرم در عوض از دخترت، رفع خطر میکنم گـر بـگـذارد عــدو لـحــظـهای آسـودهام زخم تو را شست و شو، ز اشک بَصر میکنم ای پـسر مـادرم من نه تو را خـواهـرم؟ مثل تو پـیـش بـلا سـیـنـه سـپـر میکـنـم گفته «میثم» به خلق، سوز دگر میدهد روز جـزا مـن به او، لـطف دگر میکنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
برای داغِ حرم او همیشه چون سپر است صبور باشی اگر، درد و غصه بیشتر است چگونه صبر نموده بر آن مصائب سخت کسی که مظهـر الله و زیـنت پـدر است به کودکان حـرم گفت؛ کوه صبـر خـدا مـقـابـل عَـلـَم ظـلـم گـریـه بیاثـر است امام گـفت «عـلـیْکُـنَ باالـفـرار» سپـس نوشت راوی مقـتل حدیث معـتـبر است میان معرکه ماندست، چاره چیست بر او کنار جسم رود یا سری که در سفر است گرفته صبر رهش را، وگرنه جان میباخت عـقـیله از هـمه ایـتـام داغ دیـدهتر است چه درسِ صبرِ قشنگی ست کربلای حسین بـرای اهـل تـأمـل تـجـلّـی هــنــر اسـت دوباره شعر، مرا در فضای باران برد صدای صوت اذان ست و موقع سحر است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا با برادر
بیبـهـار تو اگـر زنـده بـمـانـم چهکـنم بیتو بیتاب تر از برگ خـزانم چهکنم قاتـلت نیزه نشد، داغ علی کشت تو را حـال داغ تـو شده قـاتـل جـانـم چهکـنم بس که ای یار دویدم رمق از پایم رفت به خدا نیست دگر تاب و تـوانم چهکنم لـرزه افـتاد تـنم تا تـنت افـتاد به خاک نـاخـودآگـاه شـده ورد زبــانـم چـهکـنم جـابجـا تا بـدنت شد قـد زیـنب تـا شـد من ز داغ تو ببین همچو کمانم چهکنم رحمت واسعهای درهمه جا پخش شدی اثـر نـعـل هـمـین است، ندانـم چـهکـنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
تو صبح روشنی که به خورشید رو کنی حاشا که شـام را خـبر از تار مو کنی طـوفـانی و تـمـوّج اگر سـر بـرآوری آتـشـفـشـان دردی اگر سـر فـرو کنـی میخـواستی طلـوع فـراگـیر صبح را با ابتـهـاجِ خـطـبـۀ خـود بـازگـو کـنی میخواستی جماعت مست از غرور را بـا اشـک هـای نـافـلـه بـیآبـرو کـنـی عـطـر حـسین را همه جـا میپـراکنی همچون نـسیـم تا سـفـر کو به کو کنی پنهان شده است گل پس باران برگها بایـد که بـاغ را به تـمـنّـاش بـو کـنی! وقـتِ وداع آمـــده بــا پــارههــای دل با خـون دل برای قـیـامت وضـو کنی!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا با برادر
من کرببـلا را چو خـزان دیدم و رفتم چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم ای باغ که داری تو بسی گل بگلستان این خرمن گل را به تو بخشیدم و رفتم در کـربوبلا زیـنت آغـوش نـبـی را آوردم و غـلـطیده بخـون دیـدم و رفتم یاد آمدم آنروز که گفتی جگرم سوخت چشم از تن صدچاک تو پوشیدم و رفتم چون همره ما هست سرِ غرقِ بخونت از داغ تو من روی خراشـیدم و رفـتم بگسست اگر دشمن دون ریشه دین را با قـلب پـریشان همه سنجـیـدم و رفتم بس کن تو دگر کاه ربـائی سخن خود من یک گلی از گلشن دین چیدم و رفتم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا با برادر
خـواهم نشـست آیـنه سان در بـرابرت تا بنـگـرم به چشم عـلـی رزم آخـرت ای آفـتـاب بر سـرِ سـرنـیـزهها بـتـاب قـرآن بخـوان برای تـسلّای خواهـرت دشمن که حمله کرد به خیمه به خنده گفت: زینب کجاست سید و سالار و سرورت؟ اینک به سـوی خـیـمۀ ما میکـنند رو آن اسبهای رد شده از روی پیکرت بـا شـعـلههـای آتـش و بـا تـازیـانـههـا تا تسلـیت دهـنـد به غـمهـای دخـتـرت گویا نشـسته مـادرم اندر بهـشت خُـلـد آغوش خود گشوده بر آن جسم بیسرت بابا به اشک بر سر کوثر نشسته است سیراب کرده حنجـر خـونین اصغرت در قـتـلگـاه بر سـر دامن گـرفـته بـود آن جسم زخم خورده و مظلوم، مادرت میخـواسـتم بیـایـم و از زیر نـیـزههـا پـیدا کنم تو را و دهـم جـان بـرابـرت ناگه سه ساله دخترکی گریه کرد و گفت عمه بیا که سوخت دلم، سوخت دخترت دشـمن به سـویـم آمـده با تـازیـانـهاش من میروم به شام به هـمراهی سرت قرآن بخوان که وقت سفر یاریام کنی جانم فدای صوت خوش و خون حنجرت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا با برادر
ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم! آیـا تـویـی بـرادر مـن؟ نـیـست بـاورم با آنکه در جـوار تو یک عـمر بوده ام نشـناسـمت کنون که تو هـستی برابرم پامال جور و دست خوش کینه ام ببـین ای کـشتی نـجـات، گذشت آب از سرم عمرمنی که از کف من رفته ای و من بی تو، گـمـان بـودن خـود را نـمی بـرم ای خشک لب! کنار فرات از غمت ببین دریـاسـت در کـنـار مـن از دیـدۀ تـرم با کعـب نی کـنـند جـدا از توأم و لیک از جان خویش بگـذرم و از تو نگذرم دیشب کـنار پیکـر پاکـت چها گذشت؟ کاین خـاک ها هـنوز دهـد بوی مـادرم دیدم که دست ظلم، تو را سنگ می زند بگـذاشتم، دو دست خود آنگاه بر سرم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام خروج از کربلا
میـان نـالـۀ خود مـیبـرم نـوای تو را که خطبه خطبه شوم شرح،ماجرای تو را تـمام بـار به دوش من است میبـیـنی که میکشم به سرِ شانه کربلای تو را من و تـمامیِ این قـافـله قـسم خـوردیم بـه انـتـهـا بـرســانـیـم ابــتـدای تـو را بخواب میبـرم از کـربلا، خـداحـافـظ میان حنجرهام صوت مرتضای تو را زمانِ بردنِ هشتاد و چار ناموس است بگو به میرِ حـرم کردهام هوای تو را به دست بـسـتهام و بیرکـاب میبـیـنم کنون چه داغ گرانی گرفـته جای تو را سر تو را که به خورجین خویش خولی برد بگـو چکـار کـنم این تَنِ رهـای تو را مسیر کوفه که از خون حنجرت پیداست گـرفـتـهانـد در این راه رد پـایِ تو را حـرامـیـان نـشـنـیـدنـد، هـای هایِ مرا مـرا زدنـد بـبـیـنـنـد، هـای هـای تو را گـمـان کـنم که نـدارند هیچ کـارِ دگـر که میزنند شب و روز بچههای تو را بـنی اسد پس از این از دهات میآرند حصیرِ خانهشان نه، که بوریای تو را
: امتیاز
|
مصائب خروج اهل بیت از کربلا
رسید وقت سفر، سر به زیر شد زینب حسینْ چشم تو روشن! اسیر شد زینب هزار زخم، روی پیکرت دهن وا کرد هـزار سـالْ زِ داغ تـو پـیـر شد زینب چقدر پایِ غنیمت کتک ز لشگر خورد چـقـدر زخـمیِ مُشْتی فـقـیر شد زینب گـرسنه بود ولی تازيـانه خـيلی خورد غـذا نـبـود ولی خـوب سیـر شد زینب همان زمان كه به سر نيزهها هُلَشْ دادند نشست و حرف نزد، گوشه گير شد زينب
: امتیاز
|
سبک های سقائی خروج اهل بیت از کربلا
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) عــزیــز بـا جــان بـرابـر مـن شهـیـد عـطـشـان؛ بـرادر مـن فـتاده بر خاک چو در بر مـن به جـسم بی سر، نظـر نـمـودم ************* بند دوّم ************* غــم فـراقـت، بـه دل کـشـیـدم ز بـعـد داغـت، چـهـا که دیـدم ز داغ هجـران؛ نگـر خـمـیـدم ز خـاک کویت؛ سـفـر نـمـودم **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک ۴ (به سبک: کنار علقمه محشر به پا شد) من و رفتن از این خاک ای برادر من و این چشم نمناک ای برادر مرا بر نـاقـۀ عــریـان نـشانـدند تو را بر خاک و خاشاک ای برادر خــدا حـافــظ امــیــرم امــیــر بــی نـظــیــرم دعـا کـن حــاجـتــم را کــنــار تـو بــگــیـــرم که شـایــد بر مــزار تو بـمـیـرم *********************** خـــداحـافــظ ســر از تن بریـده دگـر وقـت وداع مـن رسـیــــده به من حق میدهی بی تاب باشم کسی چون من چنین داغی ندیده خــداحــافــظ نــگــارم بـبـیــن ابــر بــهـــارم تـو را ای پـاره پـیکـر به زهــرا می سـپـارم دگــر من طـاقـت دیــدن نــدارم *********************** شکـسـته داغ تو بـال و پـرم را بـبـیـن خــیــره نــگـاه آخـرم را خودم از قـتـلـگـاهت ای بـرادر شـنــیــدم نـالـه هـای مــادرم را ببـین ای بـی قــریــنـه که مــادر از مـدیـنــه رســیــده در کــنـارت بـــه آوای حــزیــنـــه کـنــار تو زنــد بر روی سـیـنـه *********************** خــدایــا مـی شـود سـاقـی بـیـاید به سوی خواهرش دیـده گـشـاید بگـو از علـقـمه برخـیـزد از جا مرا در این سـفـر راهی نـمـایـد بـگـو ای قـرص ماهـم هـمـیـشـه تـکـیـه گاهم به دسـتــان تـو مــانـده بــرادر جـان نـگــاهـم دعایم کن که بی تو بی پناهم شعر از: مجتبی شکریان ******************************************** پخش سبک ۵ ( به سبک: قـاسم ای، گـلِ زهرا....) برادر، در این هامون، شدی غرقه خون (۲) به دو چشم تر، شدهام مضطر، ز بَرت دیگر، بـبرندم اکـنون (۲) *********** بند دوّم *********** خونجگر، منِ محزون، زِ جورِ گردون (۲) بنگر طفلان، همگی گریان، زِ غمِ هجران، رخ شان شد نیلگون (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۷ (به سبک: با وفا عـلمدار لـشکرم) در بــرابــر جــسـم شــاه دیـن گفـت و اینچـنـین زینب حزین که گـر رفـتـم و می گـذارمـت حسین جان به حق می سپارمت ************* بند دوّم ************* با تـو آمـدم، من در این زمین بی تو می روم، با دل غـمـین اگـر زخـمِ تـن، مـی شـمـارت حسین جان به حق می سپارمت **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۹ (به سبک: عباسم ای تو آب آور من) یا اَخا بسته شد محملِ من، بین مشکلِ من (۲) گردد شام و کوفه منزلِ من، سوزد دلِ من از کـویِ دلــبــر، مـیروم آخــر، هــمــراهِ اهـلِ حــرم همسفر بنگر، غربتِ خواهر، خون شد از غم جگرم (۲) *************** بند دوّم *************** ای شمعِ خاموشِ محفلِ من، پرپر گلِ من (۲) داغت زد آتش بر حاصلِ من، سوزد دلِ من ماتـمت دیگر، میزنـد یکـسر، هـر دم بر جـان شـررم همسفر بنگر، غربتِ خواهر، خون شد از غم جگرم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۱۲ ( به سبک: یا ابوفاضل، ساقیِ طفلان) یـا اخـا بـنگـر، روم از کـویـت (۲) نـگـرم بــر نـی، روی نـیــکــویـت هــر کـجـا بــاشـم، قــبـلـه ام رویـت الــــوداع ای جـســم پـاره پـاره (۲) *********** بند دوّم *********** از غـمـت هـر دم ریـزم سـتـاره (۲) یــا اخـــا بـــنــگــر نـــدارم چـــاره مــی بــــرنـــدم بــا جــگـــر پـــاره یا حـسـیـن سـوی دارالـعــمـاره (۲) **شعر از: ناصر زارعی** ******************************************** پخش سبک ۱۶ (به سبک: شهِ دیـن به هـمرهِ یاوران) تنِ پـاره پـارۀ چـون گـلــم (۲) بـه زمـیــن گــذارم و مــیروم چـه کـنـم چـه چـاره بــرادرم؟ به خـدا سـپـارم و میروم (۲) ********** بند دوّم ********* تـو و این دیـارِ پـر از الـم (۲) مـن و راه کــوفـه و شـامِ غــم شب و روز هجـر تـو دم به دم هـمه میشـمارم و میروم (۲) **شعر از: مرحوم محجوب** ******************************************** پخش سبک ۱۸ (به سبک: قاسمم من یادگار مجتبایم) بــــرادر(۲) رفـتـم به سویِ شامِ ویـران از کربلا با این اسیران(۲) آه، بعد از تو ای قاری قرآن قدّم خمید از داغ هجران(۲) جانِ اَخا،«مظلوم حسینِ من، حسین جان(۲)» ********** بند دوّم ********* شد خواهر(۲) از مـاتــم تـو دل پــریـشـان جان دادهای با کامِ عطشان(۲) آه، زینب بمیرد ای حسین جان افتادهای بر خاک سوزان(۲) جانِ اَخا،«مظلوم حسینِ من، حسین جان(۲)» **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۰ ( به سبک: ای شبهِ رویِ طاها) خـیـز و نـمـا نـظاره (۲) بــر دل زنــــد شــــراره مانده به خاک صحرا(۲) آن جــســمِ پـــاره پـــاره « آرامــــش جـــــانـــــم مظلـوم حسین جانم»(۲) ********** بند دوّم ********* رفـتم به دست بـسـته (۲) محـزون و دل شـکـسـته از کـربـلا بـه اجـبـار(۲) زار و غـمـین و خـسـتـه «از غــم بـه لـب جــانـم مظلـوم حسین جانم»(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** جـانــا بــرادر عــازمِ شــامِ بــلایـم (۲) بــا کــودکـانِ بــیـنــوا، از کــربــلایــم ای زادۀ زهــــــــــرا ای مـعــنــی طــاهــا مـن زیـنـبــم یـا اخــا بنگـر تو حال مرا(۲) *********** بند دوّم *********** برخیز و گو تا اکبرت گیرد رکابم (۲) کز داغ این رعنا جوان، در اضطرابم یـا نــجــل ثــار الــلـه یــابـن رســول الــلـه هــمــره قـــوم دغـــا روم من از کربلا (۲) **شعر از: محمد مسکین** *********** بند سوّم *********** ای مانده داغت بر دلم ای جان خواهر(۲) شد همسـفـر با مـحـمـلم، سـرت بـرادر از جـور این گـردون با حـالـتـی مـحــزون اطفـال خـونین جگـر ز داغ تو نوحه گر(۲) *********** بند چهارم *********** تو مانده ای در کربلا با جمله یاران(۲) مـن عـازم شــام بـلا، بـا غــم گـسـاران در دشت و در هامون مـن مـی روم اکـنـون اهـل حــرم شـد دگـر ز داغ تو نوحه گر(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) برادر حسین جـان به قـربانِ رویت ببـین هـمـسفـر گـشتـهام با عـدویت نهـفـتـم زِ حـسـرت به دل آرزویـت خدا حافـظ ای قـرآن پاره پاره (۲) ********** بند دوّم ********* نظر میکنم نـوکِ نِی من به سویت به هـر دم رقـیّه کـنـد جـسـتجـویـت روم بـا اسـیـرانِ محـزون زِ کویت خـدا حافـظ ای قرآن پاره پاره (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۲۳ ( به سبک: دو جانـباز نازنـین) زِ کـربـلا مـیرود، خــواهـرت، بـه ســویِ شــامِ بـلا (۲) به خـاکِ سـوزان بُـوَد، پـیکـرت، بیکـفـن در نـیـنـوا (۲) ********** بند دوّم ********* من با عـزیـزانِ تو، بیمـعـین، بـه درد و غـم مـبـتـلا (۲) بـیتـو چـه سـازم دگـر، دل غـمـین، اسیـرِ قــومِ دغـا (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۲۹ ( به سبک: دو عزیزنازنـین) گشته زینب از جفا(۲) بـیمـعـیـن بـه کـربلا گـویـد او بـه صد نـوا یا رسول مصـطفی(۲) «اینکه نور عین توست بیکفن حسین توست»(۲) ********** بند دوّم ********* ای صـبا به مادرم (۲) گــو کـه در بــرابــرم کُــشـتـه شــد بــرادرم یــادگــار حــیـدرم (۲) «اینکه نور عین توست بیکفن حسین توست»(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۰ ( به سبک دگر ندارد توان و طاقت ) چگونه بیتو روم حسین جان، ز کربلا تا به شام ویران ز جور دشمن، روم به کوفه، به ناقۀ بی جهاز و عریان به چشم خونبار، خدانگهدار، عزیز مادر، اخا حسین جان ********** بند دوّم ********* فتاده ای تو، به خاک میدان، من میروم با همه یتیمان منم مدد کار، به غم نصیبان، تو بی کفن مانده در بیابان به چشم خونبار، خدانگهدار، عزیز مادر، اخا حسین جان **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک۳۱ ( به سبک : از خسرو دین یا رب ) ای خفته به خاک و خون (۲) صد پـاره در این هـامون بـرخـیـز و بـبـیـن زیـنب جـانـش ز غـمـت بر لـب عازم به سویِ شام است(۲) ********** بند دوّم ********** طـفـلانِ تـو افـسـرده (۲) هـمـچـون گـلِ پــژمــرده بـییـار و مـعــیـن زیـنب از کـیـنـه غـمـیـن زیـنب از فــتـنـۀ ایّـام اسـت (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** رود به چشم پُر خون ببـین که خواهـر، بدونِ یـاور، و با یـتـیـمـان، به شام ویـران به سوی دشت و هامون چو بیبرادر، عزیزِ مـادر، به آه و افغـان، حسین حسین جان ********** بند دوّم ********* سکـینه گـشته دلخـون زِ داغِ اکـبر، به دیـدۀ تر، به قـلبِ سـوزان، ز جـور عــدوان زنـد به حالِ محـزون به سینه و سر، دلِ پر آذر، به چشم گریان، حسین حسین جان **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۸ ( به سبک: ابوفاضل ای میرِ لـشکر) حسین جان ببین زار و خسته (۲) که زیـنـب به مـحـمـل نـشـسـتـه به هـر لـحـظـه گـیــرد بـهــانــه رقـیّـه کـه دل بر تو بـسـتـه (۲) ********** بند دوّم ********* تو رخ را ز خونت بشُسته (۲) مـن از داغِ تـــو دل شــکــسـتـه فـــلــک رشــتــۀ بــخـت مــا را دریـغـا که از هـم گـسـسـته (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۹ ( به سبک: حسین جان برادر ببین حالِ زارم) برادر حـسین جان به قـربانِ رویت ببـین هـمـسفـر گـشـتهام با عـدویت نهـفـتـم زِ حـسرت بـه دل آرزویـت خدا حافظ ای مصحف پاره پاره (۲) ********** بند دوّم ********* نظر میکنم نـوکِ نِی من به سویت به هـر دم رقـیّه کـنـد جـسـتـجـویت روم بـا اسیـرانِ محـزون زِ کـویت خدا حافظ ای مصحف پاره پاره (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** روم دگـر ز کـوی تـو به هـمـره عــدوی تـو اگـر درون مـحــمــلـم به پـیـش تـو بـود دلـم فروغ هر دو عین من حـسین من حـسین من شـوم فــدای روی تـو بـبـوسـم آن گــلـوی تو شـود خـرابــه مـنـزلـم ســر تـو در مـقــابـلـم نگر به شور و شین من حـسین من حـسین من **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۴۱ ( دفن شهدا) جسم شه دین روی خاک گرم میدان چون پـارۀ قـرآن فـتـاده در بـیـابـان صد چاک و عریان دور از عـزیـزان از کـیـنـۀ اعـدای دیـن یا حجـت الله ای حـامیِّ شرع مـبـین یا حجت الله ********** بند دوّم ********** نعش شهیدان بیکفن از ظلم عدوان بیدست و سر خفته به دور شاه خوبان چـون مـاه تـابـان بـا کـام عـطـشان از ظلم و جور مشرکین یا حجت الله ای حامی شـرع مـبـین یا حجت الله **شعر از: محمد مسکین** ************** سوم عـاشـورا ************** امشب بُوَد زهرا به جنّت دیده گریان چون جسم شاه دین بخون گردیده غلطان از بـهـرِ طــفـلان بــهــرِ اســیــران چون باشد امشب سومِ قـتل شهیدان بر خاک صحرا مانده جسم شاه خوبان ********** بند دوّم ********** جسمِ حسینش رویِ خاکِ گرمِ میدان صد پاره و عریان بدن در آن بیابان دور از عـزیـزان بر خـاک سـوزان تنهای بیسر خفته چون اوراقِ قرآن زین ماتم عـظمی پیمبر دیده گریان **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک ۴۴ ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم) ببـین ای مقـتدایِ دین (۲) پـریـشان عـتـرتِ یـاسیـن به شـامِ غـم رود غـمگـین خـدا حافظ برادر جان(۲) ********** بند دوّم ********* زِ یثرب مهربان مادر(۲) به این اطفـالِ خود بنــگر رود از کــربـــلا دیــگــر به کوفه همراه عدوان(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۴۸ (به سبک: به محضرت رسیده عبد پُر از اشتباهی) برادرا ببین زِ کویت روم دل پریشان (۲) شدم زِ جورِ کوفیان خونجگر ای حسین جان بدون تو چسان روم کـوفه و شام ویران بگو که بیتو چون کنم با عزیزان و طفلان؟(۲) ********** بند دوّم ********* تو پاره پاره پیکرت مانده در این بیابان (۲) من شکسته دل ز داغت شدم زار و نالان چشان شـوم تـسلـیّ خـاطـر این یـتـیـمان بگو که بیتو چون کنم با عزیزان و طفلان؟(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۴۹ ( به سبک: رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت) ای شهِ بییار ومعین، گو چه شد لشکرِ تو؟ گو چه شد عبّاسِ جوان، ساقی و یاورِ تو؟ با همه طفلان به اسیری رود خواهرِ تو خیز و نظر کن به من از غمگساری حسین جان (۲) ********** بند دوّم ********* گو به من از راهِ وفا، نوجوان اکبرت کو؟ غنچۀ نشکفتۀ باغِ ارم، اصغـرت کو؟ ناله کنان از غمِ تو، فاطمه مادرت تو میکنم از داغِ تو من سوگواری حسین جان(۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|